عزیزترینمون امروز هیجده هفته رو پشت سر گذاشت.
هم من و هم بابایی هفته خیلی سختی رو گذروندیم.
متاسفانه دکترت خیلی داره وسواس به خرج میده همش بهمون استرس میده.
همه آزمایشات و سونوگرافی های تو نرماله ولی دکتر همش طوری حرف میزنه که من و بابا نگرانت میشیم.
عزیزترینم دیروز با بابایی رفتیم سونو و دوباره قیافه نازت رو دیدیم.
دخترم الان بزرگ شدی و اولش که دیدمت روی شکم خوابیده بودی.
خیلی دلم میخواد این چند ماه هم بگذره و تو رو در آغوش بگیرم.
خدا رو به خاطر داشتنت خیلی شکر میکنیم. بابا همش باهات حرف میزنه.تو هم خیلی بابایی رو دوست داری.چون وقتی بابایی حرف میزنه تکون خوردنهات شروع میشه.
دیروز بابا همش به دکتر میگفت مطمئن هستید جنسیت رو دفعه قبل درست گفتید؟ انگاری که باورش نمیشه تو دختری. بابا عاشق این بود که تو دختر بشی.
ترمه ی قشنگم نوزدهم تولد مامانی هستش (مامان مامان ).
باید برنامه ریزی کنیم ببینیم چیکار میتونیم بکنیم تا خوشحال بشه.
ترمه ی نازم خیلی دلتنگتیم.
اینجا هم یه عالمه دوست خوب پیدا کردم هم برای خودم و هم برای تو.
دختر قشنگم دعا کن .
برای هر کسی که میتونی دعا کن دخترم.
برای دوستای مامان که منتظر نی نی هاشون هستند.
برای نی نی هایی که تو راه هستند تا زمینی بشن.
برای نی نی هایی که الان تو بغل پدر و مادرهاشون هستند.
دعا کن عزیزم که تو الان یه فرشته ای.
برای من و بابایی هم خیلی دعا کن.
خیلی دوستت داریم