عزیزترینم در تاریخ 13 اردیبهشت سال 93 من و بابایی مرخصی گرفتیم و رفتیم برای انجام سونوی NT و اولین آزمایش غربالگری.
به حساب سونوهای قبلی تو 11 هفته و 7 روز باید میبودی ولی از اونجایی که این سونو دقیق ترین سن تو رو نشون میداد دکتر گفت 12 هفته و شش روزته.
عزیزم هزار ماشاالله وقتی من و بابا دیدیمت کلی بزرگ شده بودی.
قشنگ میتونستیم تشخیص بدیم دونه دونه انگشت هات رو.
اولش که خواب بودی دلبندم.بعدش که بیدار شدی شروع کردی به تکون دادن پاهات و یه جا هم داشتی شصتت رو میمکیدی و یه دست دیگه رو هم برده بودی بالای سرت.
وای که من و بابایی قند تو دلمون آب شد.
عزیزم خیلی کوچولو بودی ولی کاملاً دیگه شکل گرفته بودی.
هزار ماشاالله به عزیزترینم.
عشق مامان و بابا یه جا هم بعد بیدار شدن شروع کردی به مشت زدن که آقای دکتر گفت چرا داری بوکس میزنی جوجو.
من و بابا هم کلی خندیدیم و خدا رو به خاطر داشتن فرشته کوچولویی مثل تو شکر گفتیم.
عسلم ازت میخوام که برای همه دعا کنی.دوست دارم فرزند سالم و صالحی باشی.
میخوام با تمام وجودم بهت افتخار کنم.
یه دونه من دکتر حدس میزنه که تو دختر باشی.
بابایی هم که از الان داره شعر میخونه واسه خودش و میگه دخترم رو به همه کس نمیدم.
خلاصه عزیزم برای من و بابا مهمتر از جنسیت تو سالم بودن و صالح بودن تو هستش.
برای همه دوستای مهربون مامان که تو نی نی پیج باهاشون آشنا شده و آرزوی مامان شدن دارن دعا کن.
برای همه مریض ها و کسانی که تو بیمارستان هستند دعا کن.
برای همه مامانهایی که نی نی تو راه دارن دعا کن که نی نی هاشون سالم بیاد تو بغلشون.
خیلی دوستت داریم و منتظر اومدنت هستیم فرشته کوچولوی مامان و بابا.